• پشتیبانی
  • 09194192929
۱۴۰۲ شنبه ۳ تير
تعداد بازدید : 1879

عشق و انقلاب دلبستگی

عشق از راه‌های مختلف آغاز می‌شود: با یک نیم نگاه، خیره شدن، زمزمه کردن یا خندیدن، تعریف و تمجید کردن و یا تحقیر. با بوسیدن و برقرار کردن تماس با دعوا و اخم ادامه پیدا کند و با سکوت و ناراحتی، کلافگی و عصبانیت، اشک و حتی گاهی با خنده و لذت پایان پیدا می‌کند.
نویسنده: دکتر سو جانسون
مترجم: سپیده انصاری/ وحید‌تقی‌پور‌نوری
جمع‌آوری: فرهاد معمارصادقی

عشق از راه‌های مختلف آغاز می‌شود: با یک نیم نگاه، خیره شدن، زمزمه کردن یا خندیدن، تعریف و تمجید کردن و یا تحقیر. با بوسیدن و برقرار کردن تماس با دعوا و اخم ادامه پیدا کند و با سکوت و ناراحتی، کلافگی و عصبانیت، اشک و حتی گاهی با خنده و لذت پایان پیدا می‌کند. عشق ممکن است فقط برای چندین ساعت دوام آورد و یا روزها طول بکشد و حتی تا مرگ ادامه پیدا کند. عشق چیزی است که یا ما به دنبال آن هستیم و یا او ما را پیدا می‌کند. عشق ممکن است نجات‌دهنده و یا مهلک باشد. وجودش باعث تعالی ما می‌شود و از دست دادن و نبودش ما را منزوی و غمگین می‌کند.


ما تشنه عشق هستیم، آرزوی داشتنش را در دل می‌پرورانیم و نیروی زیادی برای آن در خود احساس می‌کنیم؛ ولی عشق را به درستی نمی‌شناسیم. ما روی این احساس نامی می‌گذاریم، نیرویش را تصدیق می‌کنیم، زیبایی‌ها، جذابیت‌ها، غصه‌ها و دردهایش را دسته‌بندی می‌کنیم، ولی هنوز با معماهای زیادی روبرو هستیم: عاشق بودن به چه معناست؟ در رابطه عاشقانه بودن یعنی چه؟ برای چه به این شیوه‌ها به دنبال عشق می‌رویم؟ چه چیزی باعث دوام و چه چیزی جلوی آن را می‌گیرد؟ اصلا آیا عشق معنایی دارد؟


در طول سالهای گذشته عشق مانند رازی مبهم، فلاسفه، اساتید اخلاق، نویسنده‌ها، دانشمند‌ها را سردرگم کرده است. مثلا یونانی‌ها 4 مدل عشق را مشخص کرده‌اند: مثلا اروس به عشق پر شور و هیجانی است که جذابیت جنسی هم دارد. هنوز هم ما مانند قدیم سردرگم هستیم، مثلا در سال 2012 بیشترین جستجو در گوگل کانادا با عبارت "چیست؟" جمله " عشق چیست؟" بوده است. 


امروزه روابط عاشقانه صمیمی‌ترین بخش ارتباط بزرگسال‌ها است و حتی گاهی به عنوان یک قانون در نظر گرفته می‌شود و برای بسیاری تنها قانون موجود است. ما در عصری زندگی می‌کنیم که انزوای عاطفقی و روابط غیر صمیمی رو به افزایش است. ما بیش از قبل، در مکان‌هایی ساکن می‌شویم که از والدین مراقبت‌کننده، همسیر‌ها، و دوستان و اجتماع‌های حمایت‌کننده دور است و در نتیجه بیشتر از قبل تنها می‌شویم. ما در مقایسه با گذشته ساعت‌های بیشتری کار پرحجم انجام می‌دهیم و در مکان‌های دورتری مشغول به کار هستیم و روزانه کیلومترها در رفت و آمدیم. به جای دیدار حضوری، با ایمیل و پیامک ارتباط برقرار می‌کنیم و با صدای زنگ تلفن همراهمان از خواب بیدار می‌شویم و می‌بینیم که ارتباط‌ها انسانی به تدریج جای خود را به ارتباط برقرار کردن با وسایل الکترونیکی و انواع مختلف هوش مصنوعی داده است. 


بنابراین گفته‌های بالا، نه تنها درک طبیعت عشق اهمیت دارد، بلکه حتی ضروری و حیاتی است و ادامه این غفلت و نا‌آگاهی دیگر جایی ندارد. ما باید یاد بگیریم که به روابط عاشقانه خود شکل دهیم به همین دلیل باید از انقلاب معرفی‌نشده‌ای در علوم اجتماعی و طبیعی تشکر کنیم که در طی بیست سال، به وقوع پیوسته و به طور مداوم تکمیل شده است.

 

 


انقلاب عشق

دیکشنری مریان وبستر واژه انقلاب را اینطور تعریف می‌کند: " تغییرهای بنیادین در نحوه تفکر و یا تصور کردن چیزی، یک جابجایی پارادایمی" و این دقیقا همان چیزی است که درباره عشق بزرگسالی در علوم اجتماعی اتفاق افتاده است. در چند دهه قبل اساسا عشق و هیجان‌ها عنوان‌های مطرحی برای بررسیها‌ی علمی نبودند تا اینکه در دهه 1990 هیجان‌ها موضوع پذیرفته‌ای شدند که در روانشناسی به آنها توجه شد و مشخص شد که احساس‌ها تصادفی و بی‌معنا نیستند، بلکه منطقی و هوشمند هستند. 


در همین زمان درمانگران و استاد‌های سلامت روان، چهارچوب مرجع خودشان را برای رویارویی با مشکلات ارتباطی و در راس همه مسائل رمانتیک، مبادرت کردند. آنها برای درمان، مدت‌ها روی یک فرد تمرکز می‌کردند و تصورشان این بود که هر اختلال و پریشانی، با ردیابی مشکلات روانی – درونی خود فرد پیدا می‌شود، و با بر طرف کردن آن، رابطه بهتر خواهد شد، ولی این چیزی نبود که در عمل اتفاق می‌افتاد؛ پاهی حتی افراد متوجه می‌شدند که چرا به این روش خاص عمل می‌کنند، رابطه عاشقانه‌شان بهتر نمی‌شود که هیچ، حتی بدتر هم می‌شد. در نتیجه درمانگر‌ها متوجه شدند که تمرکز روی یک شخص و آنچه درون او می‌گذرد، به تنهایی تصویر کاملی از مسئله ارائه نمی‌دهد. افراد در رابطه‌ای عاشقانه یا هر رابطه دیگری، موجود‌هایی جدا و متمایز از یکدیگر و محیط اطراف خود نیستند و مستقل از همه عمل نمی‌کنند، بلکه قسمتی از یک تعامل پویای دو‌نفره هستند که رفتار هر یک از طرفین، واکنش‌هایی را در طرف دیگر برمی‌انگیزد. چیزی که باید درک می‌شد و مرکز توجه تغییرها قرار می‌گرفت، زوج بودن و چگونگی رقص افراد در یک ارتباط بود، نه بررسی جداگانه هر فرد. 


نتیجه پژوهش‌های مختلف اطلاعات تازه‌ای بود که به دیدگاهی جدید، هیجان‌انگیز و رادیکال درباره عشق منتهی شد. این درک تازه از عشق، عقاید قدیمی درباره هدف و فرایند عشق رمانتیک و ردک ما از ذات انسان را کنار زد. این دیدگاه تازه، تئوری نیست، بلکه کاربردی و خوش‌بینانه است. این دیدگاه تشریح می‌کند که چرا عاشق می‌شویم و چگونه می‌توانیم عشق را به وجود بیاوریم، اصلاح و یا حفظش کنیم.


یافته‌های جالب و تعجب‌برانگیزاننده این دیدگاه عبارتند از:

•    اولین و ابتدایی‌ترین غریزه انسانی نه غریزه جنسی است و نه خشونت، بلکه جستجو برای ارتباطی آرامش‌دهنده است.
اولین کسی که چنین دیدگاهی را ارائه داد یک روانپزشک اشرافی انگلیسی به نام جان بالبی بود. بر اساس نظریه بالبی ما به گونه‌ای طراحی شده‌ایم که عاشق افراد اندکی باشیم؛ افرادی که در مقابل سختی‌ها وطوفان‌های زندگی مواظب و حامی ما باشند. این برنامه طبیعت برای حفظ گونه‌هاست. به عبارتی میل به اتصال و پیوند، میلی درونی و ذاتی است، نه اکتسابی. 


•    عشق رمانتیک بزرگسال‌ها پیوندی از نوع دلبستگی است، دقیقا مانند رابطه مادر و فرزند.
ما مدت‌ها فکر می‌کردیم که وقتی بزرگ و بالغ شدیم، نیازهایی مثل اشتیاق به صمیمیت و نزدیکی، تغذیه شدن و آرام شدن را، که با مراقبان دوران کودکی برطرف می‌ساختیم، کنار خواهیم گذاشت و دلبستگی رمانتیکی که در بزرگسالی شکل می‌دهیم، ذاتا بر روابط جنسی استوار است. این فرض انحرافی اساسی از عشق دوران بزرگسالی بود. نیاز ما برای وابستگی به شخص عزیزی که بدانیم هر وقت او را صدا می‌زنیم برای ما حاضر خواهد شد، هیچ وقت از بین نمی‌رود. در واقع همانطور که بالبی گفته این نیاز " از گهواره تا گور" همراه ما خواهد بود.عشق رمانتیک بی‌منطق و تصادقی نیست، بلکه ادامه دستورالعمل منظم و خردمندانه طبیعت برای بقای ماست. 


•    یک رابطه جنسی با هیجان به عشقی ایمن منتهی نمی‌شوند، ولی یک دلبستگی ایمن باعث ایجاد رابطه‌ای جنسی‌ای با هیجان و علاوه بر آن، عشقی پایدار نیز منتهی می‌شود. 
رابطه جنسی خوب باعث رضایت و ارتباطی ایمن نمی‌شود، بلکه عظقی ایمن است که به رابطه جنسی خوب و عالی ختم می‌شود. این دلبستگی ایمن چیزی است که طبیعت ما را برای آن طراحی کرده است و باعث پایدار ماندن عشق می‌شود. اعتماد و صداقت به ما کمک می‌کند تا از پستی‌ها و بلند‌های دشوار رابطه عبور کنیم. علاوه بر این بدن ما طوری برنامه‌ریزی شده که سلسله‌ای از مواد شیمیایی تولید کند تا ما را به شحصی که عاشقش هستیم پیوند دهد. 


•    وابستگی عاطفی، عدم پختگی و یا اختلال نیست، بلکه بزرگترین قدرت ماست
وابستگی در جامعه غربی واژه‌ای ناپسند است. جهان ما مدت‌هاست، اصرار دارد که بزرگسالی سالم، بزرگسالی است که از نظر عاطفی مستقل و خودکفا باشد و در واقع ما با این تفکر، خندقی احساسی در اطراف خود کنده‌ایم. ولی قضیه دقیقا بر‌عکس این است. مدت‌ها قبل از اینکه ارتباط مستحکم عاطفی نشانه‌ای از ضعف باشد، نشانه‌ای از سلامت روان بوده است. این انزوای عاطفی است که کشنده است. مطمئن‌ترین راه برای از بین بردن مردم، نهی کردن آنها از دوست داشتن ارتباطات انسانی است. 


•    ما خودخواه آفریده نشده‌ایم، بلکه طوری طراحی شده‌ایم که همدل باشیم، تمایل ذاتی ما این است که با دیگران احساس مسترک داشته باشیم و با آنها با عاطفه رفتار کنیم.
ما به طور طبیعی گونه‌ای همدل و عاطفی هستیم. ممکن است این قستمت از وجود ما بسیار فعال باشد و یا انکار شود، ولی ما طوری برنامه‌ریزی شده‌ایک که به دیگران اهمیت دهیم. ما سنگدل و جنگجو به  دنیا نیامده‌ایم که فقط به بقای خود بپردازیم، بلکه با مراقبت و همکاری به اینجا رسیده‌ایم و جان سالم به در برده‌ایم. پاسخ‌دهی عاطفی و توانایی همکاری با دیگران است که به ما اجازه داده تا مسلط‌ترین حیوان روی زمین باشیم، نه مغزهای بزرگ و متفکرممان. 


هر چه بیشتر با امنیت بیشتری به کسانی که عاشقشان هستیم مرتبط باشیم، بیشتر با نیازهای اطرافیانمان که با ما مرتبط هستند، هماهنگ می‌شویم و به نیازهایشان رسیدگی می‌کنیم. 


پیوند‌های عاشقانه امتیاز ذاتی ما هنگام تولد و بزرگترین منابع ما هستند. آنها منبع اولیه ما برای قدرتمندی و لذت بردن هستند. در جستجوی حمایت دیگران بودن و حمایت کردن از دیگری برای انسانها بسیار حیاتی و ضروری است. 


از کتاب حس عاشقی/ انتشارات ذهن‌آویز

 

 

 

captcha
نظر شما پس از تایید نمایش داده خواهد شد.
مشاهده نظرات بیشتر...