در قسمت قبلی مقاله خوشبختی چیست، بررسی کردیم که از زمان فیلسوفان عهد یونان باستان، تا به همین امروز بزرگترین سوال بشر چگونگی رسیدن به خوشبختی، شادی و سعادت بوده است. و پس از آن با استناد به برخی تحقیقات انجام گرفته در روانشناسی مثبت نگر، متوجه شدیم که اکنون آدمی برای رسیدن به این مقصد نهایی، نقشهای جامع و تقریبا دقیق در اختیار دارد.
به طور کلی اگر بخواهیم سفری را به مکانی ناشناخته آغاز کنیم، پیش از هر چیز به نقشه راهی دقیق نیاز داریم تا به آن وسیله بدانیم که چه مسیری را لازم است در پیش گرفته و از کجا به کجا قرار است برویم. پس از در اختیار داشتن نقشهای جامع و دقیق از مسیری که میبایست برویم، لازم است تا ابزار مورد نیاز آن سفر را تهیه کرده، تا به وسیله آن ابزار و با در دست داشتن آن نقشه، به سمت مقصد نهایی مورد نظر خود حرکت کنیم. در قسمت قبلی مقاله خوشبختی چیست، بررسی کردیم که از زمان فیلسوفان عهد یونان باستان، تا به همین امروز بزرگترین سوال بشر چگونگی رسیدن به خوشبختی، شادی و سعادت بوده است. و پس از آن با استناد به برخی تحقیقات انجام گرفته در روانشناسی مثبت نگر، متوجه شدیم که اکنون آدمی برای رسیدن به این مقصد نهایی، نقشهای جامع و تقریبا دقیق در اختیار دارد. ولی نکتهای که همچنان مطرح است، این است که برای رسیدن به سعادت و خوشبختی به چه ابزاری نیاز داریم؟ در طول این مسیر چه آذوقهای میبایست برای خود فراهم کنیم، تا با در دست داشتن این نقشه، قدمهایی موثر برای رسیدن به آن مقصد نهایی، برداریم.
بر طبق یکی از پژوهشهای انجام شده بر روی شادمانی در روانشناسی مثبت نگر، از 124 کشور دنیا، نمونهای دو میلیون نفری گرفته شد. شرکت کنندگان مورد تجزیه و تحلیل بسیاری قرار گرفتند و در نتیجه این تجزیه و تحلیلها، شرکت کنندگان به دو دسته شاد و ناشاد تقسیم بندی شدند. بررسیهای بیشتر بر روی افراد شاد دنیا این واقعیت را نشان داد که، افراد شاد واجد یکسری ویژگیهای کاملا یکسان هستند که در همه کشورهای دنیا به همین شکل است. به عبارت دیگر این پژوهش به ما نقشهای میدهد که چگونه میتوان مسیر شادمانی و سعادت را رفت.
مطالعات مختلف در مورد انسان نشان میدهند که تفکر و شیوه زیستن انسان تغییر جدی صورت نگرفته است، ممکن است که انسان از همه جوانب مدرنتر شده باشد اما در شیوه کلی زندگی انسانها تغییری صورت نگرفته است. توجه به این مطلب سوال بزرگی را در ذهن ایجاد میکند و آن سوال این است که این عدم تغییر شیوه کلی زندگی انسانها چه معنایی دارد؟ اپیکور جزء اولین فیلسوفانی است که در رابطه با سعادت و خوشبختی صحبت کرده است. او مطالب مختلفی را در مورد اینکه چه چیزهایی ما را از خوشبختی دور و چه عناصری میتواند ما را به خوشبختی برساند عنوان کرده است و سبک زندگی خود را نیز به همان سمت هدایت کرد و واقعا مکتبی را ارائه کرد که خوشبخت زیست و توانست آن را به درستی آموزش دهد. اپیکور یک مطالعه جذاب و جالب را در بازار آتن انجام داده است. مطالعه او به این صورت بود که در بازار آتن نشسته بود و مردمی را که برای خرید میآمدند زیر نظر میگرفت و آنچه را خریده بودند یادداشت میکرد. او این کار را برای مدت یک ماه انجام داد و در همین زمان بررسی کرد که از میان کالاهایی که مردم میخرند، چه میزانی از آنها به نیازشان بستگی دارد.
اپیکور پس از این بررسی و مطالعه نیازهای بشر را به سه دسته تقسیم بندی کرد.
دسته اول نیازهای طبیعی و ضروری مانند غذا، پوشاک، مسکن و داشتن شریک عاطفی و یا همسر برای رابطه جنسی و ... می باشد. همین جا می بایست این نکته را مطرح کرد که دوست و دوستی به معنای پیوند داشتن با انسانهای دیگر، جزء همین دسته از نیازها است. برای درک اهمیت این مطلب به قصهای که در ادامه آوردهام توجه کنید. روزی فردی از همه مردم بیزار شد و گفت که من میخواهم این روستا را ترک کنم و به جایی بروم که هیچ کسی آنجا نباشد و نمیخواهم آدمی را ببینم و بشناسم. بنابراین مشغول جمع کردن لوازم خود شد و همه را بار اسب خود کرد، سپس برای ترک آنجا در خانهاش را بست تا برود. در همان حال که در خانه خود را بست متوجه شد که یکی از میخهای نعل اسب او افتاده و کاری از دست او بر نمیآید، به همین دلیل در خانه همسایه را زد و گفت: یک چکش و میخ دارید تا من بتوانم نعل اسب خود را درست کنم و همسایه پرسید، به کجا میخواهی بروی؟ و مرد در پاسخ گفت که من از این مردم بیزارم و نیازی به هیچ کدام ندارم و میخواهم از این شهر بروم، همسایه در پاسخ به او گفت: اگر نمیخواهی با کسی تعامل داشته باشی، پس الان اینجا چه کار میکنی و این میخ و چکش را از چه کسی میخواهی؟ با توجه به این قصه میتوان متوجه شد که حتی فردی که میخواهد از دیگران فاصله بگیرد و از مردم بیزار است، در زمان بیزاری هم باید به شخص دیگری متوسل شود.
دسته دوم نیازها، نیازهایی است که طبیعی و غیر ضروری هستند مانند داشتن فرزند، داشتن یک خانه تجملاتی، خوردن گوشت و ماهی، داشتن حمام خصوصی در منزل و...
دسته سوم نیازهای ما نیازهایی است که نه طبیعی است و نه ضروری، مانند مشروبات الکلی، مواد مخدر، داشتن شهرت، داشتن زیبایی، کسب قدرت بیش از اندازه مانند مدیر شدن و رئیس شدن.
نکته بسیار جالبی که اپیکور در حدود دوهزار و دویست سال پیش بیان کرد این است که مردم یونان که در بازار برای خرید جنس میآمدند، هفتاد درصد کالاهایی که از بازار میخریدند مربوط به چیزهایی بود که نه طبیعی و نه ضروری بود و بیست درصد پولهایی که خرج میکردند برای کالاهای طبیعی و غیر ضروری بود و تنها ده درصد پول برای نیازهای ضروری خودشان مانند پوشاک و مسکن و دوستی و غذا و یا برای تفکر، آزادی، خانواده و پیوند خرج میکردند و این مطلب وقتی بسیار جالبتر میشود که یک فیلسوف انگلیسی در سال 2010 این پژوهش را با این تفاوت انجام داد که به یک فروشگاه بزرگ وارد شد و به مغازهها توجه کرد که هر کدام چه چیزهایی را میفروشند و برای او جالب بود که وارد هر فروشگاهی که میشود در حدود هفتاد درصد آن فروشگاهها اجناسی را به مردم میفروشند که نه طبیعی و نه ضروری هستند و بیست درصد کالاها طبیعی و غیر ضروری است و تنها ده درصد مغازههایی که در فروشگاهها است برای زندگی بشر ضروری و طبیعی است و متوجه شد که انسان امروز هم هیچ تفاوتی با انسان دو هزار و دویست سال پیش اپیکور نکرده است و ما هنوز همان ساختار را زندگی میکنیم و به همین دلیل نیز احساس سعادتی که ما میکنیم همسطح و هماندازه زمان اپیکور است، و این سطح از پیشرفت علم، خیلی باعث بهبود زندگی بهتر ما نشده است. پس برای داشتن یک زندگی با کیفیت بالاتر، بهتر است قبل از انجام هر کاری از خودمان بپرسیم آیا کاری که من انجام میدهم طبیعی و ضروری است و یا غیر طبیعی و غیر ضروری، چرا که توجه به این موضوع میتواند اثر بسیار بزرگی بر زندگی ما داشته باشد.
برای درک چگونگی تاثیر این مطلب، فرض کنید خانمی زندگی اجتماعی خوبی داشته و از نظر رفاه هم در سطح خوبی قرار دارد، ولی شاد نیست و بیان میکند، زمانی که بعد از یک روز کاری خسته کننده به خانه میرسد، از تغییر در نظم گلدانها و یا خرده نانی که از ساندویچ ظهر همسر او روی میز باقی مانده است در رنج است، زیرا در آن وضعیت امکان زندگی برای او مشکل است و با آن همه خستگی روزانه، مجبور است کارهای خانه را نیز انجام بدهد و کل آشپزخانه را دستمال بکشد. اگر این خانم از خود این سوال را بپرسد که آیا تمیز کردن این میز برای من یک خواسته ضروری و طبیعی است و یا خیر؟ و اگر ضروری هم باشد، آیا میتواند از همسرش بخواهد میز را تمیز کند؟ زیرا این موضوع طبیعی نیست که حتما خود او این کار را انجام بدهد. توجه به این نکته بسیار مهم است که قبل از انجام هر کاری از خود بپرسیم که این کاری که من انجام میدهم جزء کدام کارها قرار دارد، آیا طبیعی و ضروری است و یا طبیعی و غیر ضروری است و یا غیر طبیعی و غیر ضروری؟
در اکثر زمانها فشار بیش از حدی که به خودمان میآوریم به این دلیل است که وقت و انرژی خود را برای موضوعی میگذاریم که طبیعی و ضروری نیست و توجه به این موضوع میتواند کمک بسیار زیادی به ما کند.
حال ببینیم که اپیکور سعادت را چگونه تعریف میکند. اپیکور به طور کلی بیان میکند که اگر به دنبال سعادت هستید؛ این موضوع یک امر پیچیده نبوده و بسیار ساده است و از سه عنصر تشکیل شده است که هر فردی با هر سطح مالی، در صورت داشتن این عناصر حتما احساس سعادت را تجربه خواهد کرد. البته او بیان میکند که فقر نباید تا آن حد باشد که فرد نتواند از پس رفع نیازهای اولیه خود بر بیاید. به عبارت دیگر غذای مناسب نداشته باشد و یا لباسی برای پوشیدن نداشته باشد.
اپیکور میگوید تنها راه رسیدن به سعادت، توجه به خواستههای طبیعی و ضروری است و اولین نیاز طبیعی بشر، بضاعت مالی است که بتواند از پس نیازهای اولیه خود مانند غذا و پوشاک و مسکن بر بیاید و دغدغه مسکن نداشته باشد و بتواند آن را راحت اجاره کند. نکته جالب اپیکور در رابطه با غذا، این است که، نوع غذا چندان مهم نیست و هیچ ضرورتی ندارد که هر شب و یا هفتهای سه بار گوشت در وعده غذایی شما باشد. به همین دلیل، اپیکور گفتهای دارد که از زیباترین سخنان وی است و بیان میکند که: مهم نیست که چه چیزی میخورید و در کجا غذا میخورید، برای سعادت ما، این مسئله مهم است که با چه کسی غذا میخوریم.
عنصر شماره یک خوشبختی از نظر اپیکور، دوستی است. اپیکور میگوید فکر کنید خانهای همانند قصر دارید که شامل اتاقهای فراوانی است، ولی یک دوستی ندارید که از صمیم قلب شما را دوست داشته باشد و به شما سر بزند و بخواهد در لذت آن خانه با شما شریک شود. در این صورت، آن خانه جایگاهی بدتر از قبر برای شما خواهد داشت. دو ماشین را تصور کنید که یکی از آنها پراید و دیگری لکسوس است. در ماشین پراید سه نفر از دوستان شما هم حضور دارند که با یکدیگر بسیار صمیمی هستید و به مسافرت میروید و با هم لحظات خوبی را تجربه میکنید، در مقابل صاحب لکسوس که به ویلای بزرگ خود در شمال میرود، حتی یک نفر هم در آنجا حضور ندارد که در کنار او نشسته باشد، برای کدام یک این مسافرت حس بهتری را به همراه خواهد داشت؟ بنابراین دومین اصل اپیکور، دوستی است و اگر دوستان کمی دارید، و یا دوستی ندارید باید یاد بگیرید که برای خود دوستیهای جدیدی را بسازید.
عنصر دوم که اپیکور بسیار بر آن تاکید داشت و به افراد میگفت که اگر میخواهید برده کسی نباشید و خودمختاری و آزادی داشته باشید، رعایت این اصل مهم است، این بود که، به حد وسع خود تلاش کنید و آزاد و خودمختار باشید، نه اینکه وابسته به دیگران بوده و در مقابل هیچ اختیاری از خود نداشته باشید. در همین راستا او همواره بیان میکرد، من حاضر هستم ناهار و شام، نان و پنیر و زیتون بخورم و مجبور نباشم برای اربابی کار کنم که جلوی آزادی من را بگیرد. نکتهای که باید به دقت آن را در نظر داشته باشیم این است که انسانهایی که ثروت بسیار زیادی دارند، ضرورتا انسانهای آزادی نیستند، اتفاقا آنها به گونهای دیگر در بند قرار دارند و باید زمان زیادی را برای نگهداری اموال خود بگذرانن. فقط کافی است تصور کنید که پنج کارخانه دارید و نزدیک عید سرتان شلوغ است و نمیتوانید به جشن عروسی برادرزاده خود بروید، آیا شما آزاد هستید؟ آیا شما احساس آزادی بیشتری دارید، زمانی که فرزند شما تئاتر مهمی در مدرسه دارد و شما به علت مشغله زیاد نمیتوانید به دیدن تئاتر بروید، یا هندوانه فروشی که چرخ هندوانه خود را نزد دیگری میسپارد تا به مدرسه فرزند خود سر بزند ؟ به همین دلیل اپیکور بیان میکرد ما باید کم مصرف کنیم تا بتوانیم آزاد باشیم. واقعا از خود بپرسید، چرا ما نباید به طور مثال به جای خرید یک موبایل 15 میلیون تومانی، یک موبایل ارزانتر خریداری کنیم و به جای آن از آزادی خود بهره ببریم و برای خودمان باشیم.
عنصر آخر خوشبختی و سعادت تفکر منطقی است، که به عبارتی عامل اصلی سعادت است. تفکر منطقی یعنی همه مسائلی که در زندگی برای شما اتفاق میافتد مانند سنتها و باورها و یا مسائلی که دیگران به شما میگویند را باید با تفکر منطقی مورد آزمون قرار دهید و در حقیقت باید همه گفتهها را آزمایش کرد. به طور کلی هر چیزی را که هر کسی به شما گفت نپذیرید و در ابتدا آزمایش و تحلیل کنید و در صورتی که درست بود، آن را برای خود کنید. تفکر تحلیلی و منطقی برای سعادت هر یک از ما ضرورت دارد و اگر بخواهیم هر چیزی را که فردی به ما میگوید بپذیریم و تحلیل نکنیم ما را از سعادت دور میکند.
[کپی برداری و نقل تمام یا قسمتی از این مطلب به هر شکل (از جمله برای همه نشریه ها، وبلاگ ها و سایت های اینترنتی) بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: سایت انتخاب بهتر” ممنوع است و شامل پیگیرد قضایی می شود]