همه اتفاق نظر داریم که هیچکس تمایل ندارد تنها بماند. در حقیقت بسیاری از انسانها ترجیح میدهند در رابطه ناشادی بمانند تا اینکه مجرد باشند. اگر عبارت " آیا بالاخره روزی ... " را در موتورهای جستجوی تایپ کنید، یکی از پیشنهادهایش " عشق را پیدا میکنم" است، چون اینکه " آیا بالاخره روزی عشق را پیدا میکنم" همه یکی از پرتکرارترین سئوالهایی است که بسیاری درباره آیندهشان میپرسند.
(بخشی از کتاب هشت قاعده عشق)
همه اتفاق نظر داریم که هیچکس تمایل ندارد تنها بماند. در حقیقت بسیاری از انسانها ترجیح میدهند در رابطه ناشادی بمانند تا اینکه مجرد باشند. اگر عبارت " آیا بالاخره روزی ... " را در موتورهای جستجوی تایپ کنید، یکی از پیشنهادهایش " عشق را پیدا میکنم" است، چون اینکه " آیا بالاخره روزی عشق را پیدا میکنم" همه یکی از پرتکرارترین سئوالهایی است که بسیاری درباره آیندهشان میپرسند.
این پرسش احساس ناامنی و ترسمان از تنهایی را میتواند به خوبی نشان دهد. جالب اینجاست که دقیقا همین احساسها مانع پیدا کردن عشق واقعی در زندگی میشوند. پژوهشگران دانشگاه تورنتو با انجام چندین تحقیق به این نتیجه رسیدند که وقتی از مجرد بودن بترسیم، احتمال اینکه به روابط غیررضایتبخش تن بدهیم، احتمال بالاتری دارد. در چنین شرایطی حتی احتمال زیادی وجود دارد که به روابطی که نیازهایمان را برآورده نمیکنند، وابسته شویم و نتوانیم قطعشان کنیم.

برقراری رابطه به ظاهر درمانی است برای احساس تنهایی، چون احساس تنهایی محصول تنها بودن است. اما ترس از تنهایی در تواناییمان برای گرفتن تصمیمهای خوب تاثیر میگذارد. یکی از مراجعینم به اسم لئو تقریبا یک سال با آیلا در رابطه بود تا اینکه آیلا به خاطر کارش مجبور شد از فیلادلفیا به آستین برود. آیلا به لئو گفت: " ببین تصمیمت چیه؟ من میخواهم تکلیفمون رو روشن کنم. نمیدونم این رابطه به کجا میرسه." لئو اول شک داشت ولی یک ماه بعد از اینکه آیلا به آستین رفت، به آنجا نقل مکان کرد.
لئو به جای اینکه در مورد مزایا و معایب نقل مکان کردن به شهر دیگری فکر کند و از خودش سئوالهایی مثل این را بپرسد که آینده شغلیام چه میشود؟ چه چیزهایی در فیلادلفیا دارم؟ چه کسانی را در آستین میشناسم؟ آیا اصلا از زندگی کردن در یک شهر دیگر لذت میبرم؟آیا نقل مکان کردن به شهر دیگر به رابطهمان کمکی میکند؟ فقط تلاش میکرد تا از تنهایی فرار کند و به همین دلیل میگفت: " اکثر دوستهایم در رابطه بودند و بدون آیلا احساس تنهایی میکردم و دلم نمیخواست تنها باشم؛ به همین دلیل تصمیم گرفتم تا پیش او بروم."
یک ماه پس از رفتن به آستین، آیلا رابطه را تمام کرد. لئو برای اجتناب از تنهایی به آستین رفت، اما در آخر اتفاقی که افتاد این بود که شهری که هیچ آشنایی در آنجا نداشت، دور کاری کند و از همیشه تنهاتر شد.
آیا ترجیح میدهیم بر اساس حس ناامنی و درماندگی در رابطه بمانیم یا بر اساس حس رضایت و خوشبختی؟ تنهایی کاری میکند که با عجله وارد رابطه شویم و در رابطههای اشتباه بمانیم و به چیزی کمتر از آنچه واقعا لیاقتش را داریم، بسنده کنیم.
باید از دوران مجردی استفاده کنیم یا زمانیکه در رابطه هستیم، باز هم زمانی را برای تنهایی و خلوت کردن با خودمان اختصاص دهیم تا خودمان، لذتها و ارزشهایمان را بشناسیم. وقتی یاد بگیریم عاشق خودمان باشیم، با خودمان شفقت و همدلی میکنیم و پس از آن میتوانیم از این ویژگیها برای عشقورزیدن به دیگری استفاده کنیم. بنابراین تنها بودن (نه احساس تنهایی، بلکه احساس راحتی و اعتماد به نفس در وضعیتی که مسئولیت تصمیمها و انتخاب مسیر و تفکر درباره تجربههایمان بر عهده خودمان است)، اولین قدم در راه آماده شدن برای عشق ورزیدن به دیگران است.