کارگردان: پیتر فارلی
نویسنده: پیتر فارلی و برایان کوری
بازیگر کلیدی: ویگو مورتنسن و ماهرشالا علی
نگارش: فرهاد معمار صادقی و مهدی اسکندری
نکته: شما میتوانید فایل PDF این مطلب را از اینجـــا دانلود کنید.
این نوشته حاوی اطلاعاتی است که بخشهایی از فیلم را فاش میکند.
در صورتی که این فیلم را ندیدهاید، خواندن این متن توصیه نمیشود.
شمعجانمرابکشتآنبیوفا
جایدیگرروشناییمیکند
می کندباخویِشخودبیگانگی
باغریبانآشناییمیکند.
ایـن داسـتان از زوایـای مختلـف میتواند مـورد بررسـی قـرار گیـرد. بـه راسـتی در ایـن فیلـم مـا بـا چـه قصهای سـر و کار داریـم؟ آیـا فیلـم قصــه پرتکــرار تبعیــض نــژادی علیــه سیاه هان آمریکاســت؟ آیــا فیلــم قصــه مــردی اســت کــه اهــل خانــواده اســت و بــرای گــذران زندگــی خـود دسـت بـه کارهـای مختلفـی میزنـد و از اقدامـات کوچـک و بـزرگ خـود شـادمان اسـت؟ آیـا فیلـم قصـه مـردی اسـت کـه بـرای تغییـر نــگاه جامعــه خــود دســت بــه اقدامــی شــجاعانه میزنــد تــا بــه جــای مشــاهده سرنوشــت، گامــی بــرای اصلاح نــگاه و نزدیکتر شــدن فضـا ارتباطـی بـردارد؟ میتوان از زوایـای مختلـف بـه ایـن فیلـم نـگاه کـرد و هر بار نـکات زیـادی از آن آموخـت. هرچنـد کـه در ایـن بررسـی روانشناختی مـا بـه شـیوه دیگـری بـه فیلـم نـگاه خواهیـم کـرد، امـا نوشـتن چنـد خطـی در ایـن بـاب خالـی از لطـف نیسـت:
نگاه شماره ۱
هـر کـدام از انسانها در هـر عصـر و زمانـه و هـر مکانـی کـه بـه دنیـا میآیند، هیـچ انتخابـی در آن نداشتهاند. امــا آنچــه معــدود انسانهایی را تبدیــل بــه افــرادی کــرده اســت کــه در طــول تاریــخ از آنهــا بــه افتخــار یــاد میشود، آنانــی هســتند کــه بــه جــای مشــاهده حالــت گــذار جامعــه، بــرای تغییــر آن دســت بــه انتخــاب عملگرایانه زدنــد. ایــن فیلــم روایــت دکتــر دونالــد شــرلی نوازنــده کلاسیک و پــاپ اســت کــه بــرای تغییــر تبعیـض نـژادی در جامعـه خـود دسـت بـه حرکـت میزنـد. تـا کنـون فیلمهای زیـادی دربـاره تبعیـض نـژادی و آنچـه بـر سـر سـیاهان آمریـکا رخ داده، سـاخته شـده اسـت. امـا ایـن فیلـم روایتـی متفـاوت اسـت. روایتـی از یـک نوازنـده برجسـته کـه بـرای نزدیـک شـدن دیـدگاه مردمـان سـفید بـه برابـری سـیاهان، دسـت بـه عملـی شـجاعانه زده و بـا سـفر خـود بـه جنـوب کشـور، جایـی کـه مرکـز بردهداری اسـت، دل آنـان را بـا هنـر خـود نـرم کنـد.
داشتن نبوغ هرگز کافی نیست.
شجاعت می خواهد تا دل مردمان را تغییر دهید
قصـه فیلـم داسـتان حرکـت مـردی سـیاه پوسـت اسـت، کـه بـرای نشـان دادن توانمنـدی هـم نوعـان خـود دســت بــه ســفری ماجراجویانــه میزنــد تــا جنوبیهای آمریــکا نــگاه متفاوتــی نســبت بــه ســیاهان پیــدا کننــد؛ امــا تغییــر چیــزی اســت کــه نیازمنــد زمــان اســت و ایــن زمــان نیــاز بــه فــداکاری دارد. او زندگــی خــود را فــدای بهدست آوردن ایــن آرمــان میکند و در راه آن از چیزهــای لــذت بخــش دیگــر زندگــی گــذر میکند. امــا پیشـرفت، شـهرت و ثـروت او از سـویی دیگـر باعـث شـده اسـت کـه در میـان مردمـان خـود نیـز جایـی نداشـته باشـد. از ایـن رو نـه در میـان مردمـان سـفید جایـی دارد، و نـه در میـان مردمـان سـیاه. دکتـر دونالـد شـرلی، بـرای سـفری بـه جهـت چشـم اندازهـای خـود، نیازمنـد رانندهای اسـت کـه در ایـن مسـیر نــه تنهــا او را همراهــی کنــد، بلکــه بتوانــد از آسیبهای احتمالــی جلوگیــری کنــد. وقتــی در جســتجوی فــرد مناسـب میگردد تنهـا بـا یـک نـام روبـرو میشود: " تونـی واللونـگا " ملقـب بـه"تونـی لیـپ".
نگاه شماره ۲
تونـی لیـپ کـه عاشـق همیـن نـام اسـت، شـخصیت جالبـی اسـت، او بـه معنـای واقعـی کلمـه مـرد خانـواده اسـت. مـردی رک و راسـت و دوستداشتنی. مـردی کـه سر سفرهاش بـه روی همـه بـاز اسـت، حتـی در حالـی کــه خــودش وضــع مالــی چنــدان خوبــی نــدارد و گاهــی بــرای پرداخــت اقســاط بایــد 27 ســاندویچ هاتداگ بخــورد. ولــی بــه راســتی چــه چیــزی از تونــی اســت کــه انقــدر دوستداشتنی اســت؟ علیرغــم اینکــه تونــی کارهایــی انجــام میدهد کــه واقعاً بیادبانه، خلاف نزاکــت، مغرورانــه و پــر از تکبــر اســت، ولــی بــاز هــم دوسـت داشـتنی اسـت. هـر کسـی کـه ایـن فیلـم را میبیند بسـیار بعیـد اسـت کـه از تونـی خوشـش نیایـد. تونـی مهربـان و دوسـت داشـتنی اسـت، فـداکار اسـت و خونگرم، ولـی فراتـر از همـه اینهـا، یکپارچـه اسـت. او هویتـی شـکل گرفتـه و مبتنـی بـر سـائق خـودش دارد. او آنچـه کـه هسـت را پذیرفتـه و از آنچـه کـه هسـت هیـچ ابایـی نـدارد. درون و بیـرون او یکی است و از آنچـه دارد بـه معنـای واقعـی کلمـه لـذت میبرد. او در کـف خیابانها رشــد یافتــه، بــا چهــره خشــن جامعــه روبــرو شــده و ادبیــات مــردم جامعهاش را خــوب میداند. او کــه خــودش مهاجــری ایتالیایــی اســت اگرچــه کــه در فیلــم بــه آن اشارهای نمیشود ولــی طعــم تمایــز فرهنگـی و نژادپرسـتی را احتمالا چشـیده، امـا آن را هضـم کـرده و در درون ایـن اجتمـاع چندپـاره، بـا خـودش بـه صلـح رسـیده و توانسـته بـا حفـظ همیـن یکپارچگـی درونـی، بـا محیـط بیرونـی چندپـاره کنـار بیایـد.
*****
امــا در ایــن بررســی روانشناختی مــا از منظــر دیگــری بــه ماجــرای فیلــم نــگاه خواهیــم کــرد. ایــن نوشــتار بــر پایـه عـدم یکپارچگـی و آسیبهای آن نوشـته شـده اسـت. از دیـدگاه نویسـندگان ایـن بررسـی روانشناختی آنچـه در فیلـم بیـش از همـه میبایست مـورد توجـه قـرار گیـرد ماجـرای انـواع تضادهایـی اسـت کـه کارگـردان بـه زیبایـی آن را بـه تصویـر کشـیده و یـک درام جـذاب خـوش سـاخت از آب درآورده اسـت.
نه در غربت دلم شاد و نه رویی در وطن دارم
تونـی لیـپ انسـانی خانـواده دوسـت و صـادق اسـت کـه تـلاش میکند بیـرون و درون خـودش یکـی باشـد. انسـانی کـه از چیـزی کـه هسـت ابایـی نـدارد و یا بـه اصطلاح روانشناسـان، بـا خـودش بـه صلـح رسـیده اسـت. وقتـی کاری بـر خلاف اصولـش باشـد، آن را نمیپذیرد و از سـبک زندگـی خـودش رضایـت دارد. نـگاه و شـیوه دیگـران و قضاوتهایشان او را آزار نمیدهد. ِ در سـوی دیگـر ایـن داسـتان فـردی اسـت دقیقاً در نقطـه مقابـل تونـی، دکتـر شـرلی انسـانی اسـت کـه تمامـی لایه های ِ هـای وجـود خـود را از خشــمش در مقابــل سفیدپوســتان، تــا حتــی جنســیت و نــوع روابــط جنســی خــود را انــکار میکند. بــه همــان میــزان کــه تونــی هرآنچــه کــه هســت و بــه هــر شــکل کــه هســت را پذیرفتــه و درون و بیرونــش یکی است، دونالــد شــرلی یــک انســان چندپــاره اســت کــه هیچیک از کارهایـی کـه می کند بـا هـم هیـچ تناسـبی ندارنـد. او بـرای احقـاقحقـوق هم نوعـان خـود تـور کنسـرت جنـوب آمریـکا میگذارد ولـی بـا همنوعـان خـود هیـچ پیونـدی نـدارد و از اینکـه بـا آنهـا زمانـی بگذرانـد هیـچ دل خوشـی نـدارد. او موسـیقی جـاز مینوازد ولـی هیـچ یـک از موسیقیهای مطــرح جــاز زمانــه خــود را نمیشناســد. از شــرافت انســانی و نریختــن آشــغال در کــف اتوبــان صحبــت میکند ولــی از ابتداییترین حقـوق خـود، آن هـم جایـی کـه لازم اسـت تـا چنیـن کاری کنـد، دم نمیزند. او حتـی بـا نـوع هویـت جنسـی خـود نیـز مشـکل دارد و تمامــی ایــن تضادهــا در صحنــه بارانــی کــه از تونــی میخواهد کــه بــه کنــاری پــارک کــرده و خــودش بــه تنهایــی قــدم بزنــد عیــان میشود.
در ایــن درام تاثیرگــذار کــه از هــر نظــری بــا تمامــی فیلمهای هــم نــوع خــود کــه از جنــس تبعیــض نــژادی اســت متفــاوت اســت، اگــر چــه در ایــن درام تاثیرگــذار کــه از هــر نظــری بــا تمامــی فیلمهای هــم نــوع در لایه بیرونـی بـا تبعیـض نـژاد و فاصلهای کـه جامعـه بیـن انسانها ایجـاد کـرده اسـت روبـرو هسـتیم ولـی گویـی کـه کارگـردان بـه مـا میگوید اگــر چــه ایــن دردنــاک اســت ولــی فقــط درد اســت و درد جــزء لاینفک زندگــی اســت و از مــا دعــوت میکند تــا ببینیــم کــه چگونــه انســانی میتواند علیرغــم ایــن درد بــرای خــود رنــج مضاعــف بیافرینــد. آری دونالــد شــرلی، بــا عــدم یکپارچگــی، اجتنــاب از پذیــرش احساســات و افــکار و بــه طــور کلــی هویــت خــود، بــرای خــودش رنــج مضاعــف میخرد و هیـچ وقـت حالـش خـوب نیسـت، در حالـی کـه بقیـه سیاهپوستان فیلـم اینگونه نیسـتند، از زندگـی خـود راضیترند و بـا آنچـه کـه دارنـد خوشحالاند، علیرغـم اینکـه نوشـیدنی گرانقیمتی ندارنـد، کـت و شـلوار مناسـبی ندارنـد و راننـده شـخصی و درآمـد عالـی هـم ندارنـد. ولـی دونالـد شـرلی بـا اینکـه همـه چیـز دارد ولـی هویـت نـدارد، یکپارچگـی نـدارد و حتـی در میـان همنوعـان خـود بـاز هـم غریـب اسـت. ایـن فیلـم بـه بیانـی زیبـا بـاز برایمـان تکـرار میکند، هـر چقـدر هـم کـه شـرایط بیرونـی دردنـاک و غیرقابـل تحمـل باشـد، بـاز هـم میتوان بـا انتخـاب آنچـه فقـط در کنتـرل خـودم اسـت، شـرایط را بهتـر کـرده و یـا بـا انـکار واقعیـت، از خویشـتن خویـش آنقدر بیگانـه باشـم کـه اثـر محیـط را تبدیـل بـه جهنـم کنـم.
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
پس زبان محرمی خود دیگرست
همدلی از همزبانی بهترست
غیر نطق و غیر ایما و سجل
صدهزاران ترجمان خیزد ز دل
بررسی فیلم از منظر تئوری انتخاب
بــرای تحلیــل ایــن فیلــم از منظــر تئــوری انتخــاب ابتــدا لازم اســت بهطور مشــخص هــر آنچــه از دو شــخصیت داســتان میدانیــم را روشــن کنیـم. زیـرا آنچـه در ایـن روایـت بـه خوبـی بـه چالـش کشـیده میشود موضـوع ادراک اسـت. گفتگوهایـی بیـن دو انسـان کـه یکـی ظـرف نیازهـای خـودش را پـر کـرده اسـت و میداند چگونـه بـرای هـر نیـاز دسـت بـه رفتـار بزنـد؛ و دیگـری انسـانی اسـت کـه ظـرف نیازهـای خالـی دارد و بـه جـای پـر کـردن ظرفـی کـه بیشـترین نیـاز را بـه آن دارد، دسـت بـه پـر کـردن ظـرف نیـازی میزنـد کـه بـرای او از بقیـه ظرفها سادهتر اسـت. آنهـا بـا هـم دیدگاههای ادراکـی متفاوتـی دارنـد کـه در طـول فیلـم یکدیگـر را بـه چالـش میکشند و البتـه هـر دو از هـم میآموزند. ابتـدا نگاهـی کلـی بـه هـر کـدام از ایـن دو شـخصیت میاندازیم:
"تونی واللونگا"
در مسـیر فیلـم میتوان دنیـای مطلـوب تونـی را سرشـار از علاقه بـه خانـواده، صداقـت، توانگـری بـرای حـل مشکلات، یکپارچگـی شـخصیت، لـذت بـردن از لحظـه، سـیگار و البتـه غـذا دیـد. او ایـن بـاور را دارد کـه بایـد از لحظـات زندگـی لـذت بـرد و هـر کاری کـه انجـام میدهید را بـا ۱۰۰ در ۱۰۰ وجـود انجـام داد. و ایـن بـاور بـه طـور کلـی در کل فیلـم بـه نمایـش در میآمد. وضعیـت ترازوهـای تونـی بـه طـور کلـی در زندگـی بـه نظـر میـزان میآید و در لحظـه لحظههای روبـرو شـدن بـا مسـائل، میداند چطـور ترازوهـای خـود را میـزان کنـد. هرچنـد در صحنههایی از فیلـم، شیوههای حـل مسـاله او، گرفتاریهای خـاص خـود را نیـز به وجود میآورد. بـه نظـر میرسد ترازوهـای خواسـته و داشـته تونـی بـه طـور کلـی نسبتاً میـزان اسـت و بـرای میـزان نـگاه داشـتن آن سـعی میکند روابـط خـود را بـا عزیـزان و اطرافیـان بهصورت مسالمت آمیـزی نگـه دارد و نیازهـای خـود را بـه طـور مؤثر و مسئولانه ارضـا کنـد. بـه نظـر میرسد بـه جـز نیـاز بـه بقـا کـه در درجـه کمتـر اهمیـت بـرای او قـرار دارد، بقیـه نیازهـای عشـق و قـدرت و آزادی و تفریـح را بـه خوبـی میداند چگونـه ارضـا کنـد و ماجـرای حضـور او در ایـن شـغل بـه عنـوان راننـده را شـاید بتـوان اقدامـی در جهـت ارضـاء نیـاز بقـا در نظـر گرفـت. هرچنـد کـه راضـی نبـود بـرای ارضـاء ایـن نیـاز دسـت بـه هـر کاری بزنـد.
"دونالد شرلی"
دونالــد کــه دکتــری خــود را در موســیقی و روانشناســی گرفتــه بــود، بــه دنبــال برطــرف کــردن تبعیــض نــژاد از مســیر فرهنــگ موســیقی و اثرگــذاری بــر دل مــردم بــود. رفــاه، آداب معاشــرت، احتــرام، ادب، بهداشــت چیزهایـی بـود کـه میتوان میـزان علاقه مشـهود دونالـد شـرلی بـه آنهـا را در فیلـم مشـاهده کـرد. او بـاور دارد راه نفــوذ بــه آدمیــان از طریــق احتــرام اســت و بــر پایــه آن بــا همــه بــی احترامیهایی کــه در مســیر ایــن سـفر بـرای او رخ میدهد، همـواره لبخنـد بـه لـب آورده و بـه نواختـن موسـیقی بـرای شناسـایی توانمنـدی یـک فـرد سـیاه پوسـت تـلاش میکند. البتـه کـه در تـلاش بـرای حرکـت در ایـن مسـیر، از داشـتن یـک زندگـی عـادی محـروم شـده اسـت. از همسـرش جـدا شـده و بـا بـرادر خـود رابطهای نـدارد. امـا چـه چیـزی دونالـد شـرلی را بـه حرکـت واداشـته اسـت؟ تـرازوی خواسـته و داشـته او چگونـه به هم ریختـه اســت کــه بــرای میــزان کــردن آن دســت بــه برگــزاری تــور سراســری میزنــد؟ بــه نظــر میرسد ظــرف نیــاز بــه عشـق و احسـاس تعلـق او خالـی باشـد، چـون مـا خبـری از روابـط مناسـب در زندگیاش نمیبینیم. شـاید اسـتنباط کنیـم کـه نیـاز بـه قـدرت خوبـی دارد؛ از دکتـری در سـه رشـته تخصصـی گرفتـه تـا جمـع آوری کالای لوکـس و یـا داشـتن راننـده شـخصی؛ امـا آنچـه در بیـان دکتـر شـرلی میآید ایـن اسـت کـه مـن نمیتوانم موسـیقی کـه میخواهم را آزادانـه بنـوازم. پـس بـا همـه آنچـه در زندگـی دارد، میتوان اینطور برداشـت کـرد کــه ظــرف قــدرت او آنطوری کــه تمایــل دارد نیســت. از نیــاز بــه تفریــح خبــری در زندگیاش نیســت؛ هرچنــد در فیلــم نشــان داده میشود کــه فرصــت تفریــح هــم وقتــی ســر راه او قــرار میگیرد او از انجــام آن ســر بــاز میزنـد. در مـورد نیـاز بـه آزادی او هـم میتوان گفـت تـا حـدودی آن را دارد، امـا همچنـان بـه دنبـال داشـتن آزادی بیشـتر اسـت کـه دسـت بـه چنیـن سـفری میزنـد تـا بتوانـد سـیاه پوسـتی باشـد کـه در مرکـز تبعیـض نـژادی یعنـی جنـوب آمریـکا، موسـیقی سـفید پوسـتان را بـرای آنهـا بنـوازد.
امـا وقتـی بـه شـخصیت تنهـای دکتـر شـرلی نـگاه میکنیم، بـا اینکـه حداقـل چهـار نیـاز از نیازهـای پنجگانه ژنتیکـی او بـه طـور جـدی در معـرض خطـر اسـت؛ امـا آنچـه نیـاز بـه توجـه جـدی اسـت، ظـرف نیـاز بـه عشـق و احسـاس تعلـق اسـت. چیـزی کـه از ابتـدا تـا انتهـای فیلـم بـه آن پرداختـه میشود.
فــردی کــه بــا همــکاران گــروه سهنفره موســیقی خــود زمــان نمیگذارد. از همســرش جــدا شــده اســت و منتظــر اســت تــا بــرادرش اگــر دلــش خواســت، بیایــد و بــا او مجدداً رابطــه خــوب برقــرار کنــد!
بهتریــن صحنــه فیلــم بــرای نشــان دادن وضعیــت دکتــر شــرلی جایــی بــود کــه تونــی در حــال پنچرگیــری ماشـین بـود و دکتـر شـرلی سـیاهانی را مشـاهده میکرد کـه در مزرعـه مشـغول بـه کار هسـتند و حصـاری او و ســیاهان دیگــر را از هــم جــدا کــرده بــود.
ایــن حصــار نــه تنهــا بیــن دکتــر شــرلی و ســیاهان مزرعــه، بلکــه در سراســر فیلــم بیــن او و دیگــران دیــده میشد. هرچنـد کـه از خالـی بـودن ایـن ظـرف نیـاز بـه شـدت رنـج میبرد، امـا دسـت بـه رفتارهـای مناسـب بــرای ایجــاد ارتبــاط بــا دیگــران نمیزد.
حضـور تونـی بـا شـخصیتی کاملا متفـاوت و گفتگوهایـی کـه در ایـن سـفر بـا هـم داشـتند، سـرانجام از دکتـر شـرلی بـا همـه فاصلهگیری از دیگـران، فـردی بیـرون آمـد کـه در یـک رسـتوران معمولـی مخصـوص سـیاهان موســیقی مینوازد، بــا متصــدی بــار گپــی میزنــد، بــه خاطــر رســیدن تونــی بــه مهمانــی شــب کریســمس دسـت بـه رانندگـی میزنـد و در نهایـت شـب کریسـمس بـه دیـدار خانـواده تونـی میرود.
امـا آنچـه ایـن فیلـم را صـرف نظـر از روایـت و بازیگـری زیبـا، فیلمـی قابـل تأمل میکند ایـن اسـت کـه چطـور ایـن دو شـخصیت بـا دو ادراک متفـاوت بـر سـر مسـائل گفتگـو میکنند.
شرلی: میشه سیگار رو خاموش نکنی؟
تونی: چرا؟
شرلی: چون دودش من رو داره اذیت میکنه!
تونی: من دارم سیگار میکشم. فکر میکردم دودش قراره من رو اذیت کنه!
شــرلی: میشــه یــک فضــای حاکــی از ســکوت داشــته باشــیم؟ ( پــس از اینکــه از پــر حرفیهای تونــی کلافه شــده اســت )
تونی: چه جالب که این رو میگی! زنم همیشه میگه.(و شروع میکنه به صحبت کردن)
شرلی: نظرت درباره منتقد غذا شدن چیه؟
تونی: چرا باید همچین کاری کنم؟
شرلی: توانمندی که تو در تشریح غذا داری بی نظیر است.
تونـی: یکـی از کارهـای تـو رو همسـرم تهیـه کـرده بـود و مـن دیدمـش. بچههای یتیـم کـه دور آتیـش نشسـته بودند!
شرلی: اونها بچههای یتیم نبودند! اهریمنهایی بودند که در جهنم هستند.
شرلی: میشه با دیگران با ادب و نزاکت رفتار کنی و از ادبیات رکیک استفاده نکنی؟
تونــی: مــن مشکلات خــودم را دارم. حالا بایــد بــه ایــن فکــر کنــم کــه دیگــران در مــورد مــن چگونــه فکــر میکنند. چــرا گیــر مــیدی به هم!
شرلی: چون تو میتونی بهتر باشی.
شرلی: تلفظ فامیلی واللونگا سخت است. اگر موافق باشی تو را والی خطاب کنند.
تونی: اگر تلفظ فامیلی من سخت است میتونی اسم ملقب من را صدا بزنند. تونی لیپ
شرلی: این لقب، مناسب نیست.
تونی: من همین هستم که هستم.
شرلی: برای چی قمار بازی میکنی. پول میخوای به من بگو
تونی: بردن اون یه حال دیگه ای داره.
شـرلی: پـس نشسـتن روی سـنگ فـرش خیابـان و انداختـن تـاس و بـردن پـول خـورد باعـث میشـه تـو یـک برنـده باشـی؟
تونی: همه داشتن بازی میکردن!
شرلی: با همه کاری ندارم. اما تو حق انتخاب داشتی!
شرلی: چرا لقب " تونی لیپ " هستش؟
تونی: به هم توی بچگی میگفتن"هنرمند چرت و پرت "
شرلی: اذیتت نمیکنه بهت میگفتن دروغگو؟
تونی: کی گفته که به هم میگفتن دروغگو؟ میگفتن"هنرمند چرت و پرت"
شرلی: چه فرقی دارن با هم!
تونی: من دروغ نمیگم. هیچوقت. من میتوانم دیگران را به کاری که میخوام ترغیب کنم.
شرلی: و تو به این کار افتخار میکنی؟
تونی: خوب حداقلش آینه که باعث شده این کار را بهدست بیارم.
تونی: تو این خواننده سیاه را نمیشناسی؟
شرلی: نه
تونی: مرغ سوخاری نخوردی!
شرلی: نه
تونی: پس من از تو سیاه پوستتر هستم.
شــرلی: اینکــه مــرغ ســوخاری بخــوری و خوانندههای ســیاه پوســت رو بشناســی، از تــو یــه ســیاه پوســت نمیسا زه.
شرلی: داری چی کار میکنی؟
تونی: دارم نامه مینویسم
شرلی: این بیشتر شبیه نامه برای باج گرفتن است.
در واقـع در میـان ایـن دیالوگها مـا تلاش دو انسـان را میبینیم کـه چطـور بـا مطـرح کـردن ادراک خـود از جهـان سـعی در انتقـال نـگاه خـود بـه دیگـری دارد. چیـزی کـه در نهایـت بـرای هـر دو رخ میدهد. تونـی و دونالـد هـر دو دچـار تغییـر میشوند. وقتـی در کنـار یکدیگـر افـراد بـا رفتارهـای پیونـد دهنـده قـرار گیرنـد و سـعی کننـد بـا حضـور خـود احسـاس نزدیکـی و صمیمیـت را به وجود آورنـد شـانس اثرگـذاری بـرای تغییـر دیگـری فراهـم میشود. فیلـم کـه روایـت یـک داسـتان واقعـی از زندگـی ایـن دو نفـر اسـت، نشـان داد کــه چطــور تغییــر میتواند رخ دهــد. حتــی اگــر دنیایــی فاصلــه وجــود داشــته باشــد، میتوان بــا نزدیــک شــدن بــه دیگــری، فرصــت اثــر را غنیمـت شـمرد.